پارسا نفس زندگی

عیدت مبارک پسر قشنگم1/1/1388

تمام هستی مامان سال نو مبارک امسال با وجود تو عید بوی دیگری دارد بسیار میخواهمت پیش از اینت گر که در خود داشتیم              هر کسی را تو نمی انگاشتیم با توام دیگر زدردی بیم نیست                    هست اگر جز درد خوشبختیم نیست ...
27 آذر 1390

اولین تولد 16/12/87

بهترین عدد 16 بهترین ماه اسفند بهترین سال 86 عزیزم چقدر زود گذشت یاد پارسال به خیر منتظر وقوع بزرگترین معجزه زندگی بودیم یک سال گذشت من همون دخترم که سربه هوا بود پس این زنی که دلش هر لحظه برای این بچه میلرزه کیه؟دلم برای خودی که بودم تنگه برای بار اولی که تصمیم گرفتیم برای بارداری اقدام کنم برای اون موقعی که خدا درخواست مارو فوری اجابت کرد برای بیبی چکی که مشکوک شد (15/4/1386) و من دلم هری ریخت و مطمئن شدم خبری هست برای لحظه ای که خونم کشیده شد تو سرنگ برای لحظه ای که جواب آزمایش از مثبت بودن باردای ام خبر میدادبرای اشک هایی که از آزمایشگاه تا خونه ریختم برای اولین باری که به بابا گفتم دلم تنگهههههههههههههه برای اولین سونوگرافی که...
27 آذر 1390

دکتر شریعتی

زن عشق می کارد و کینه درو می کند… دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر… می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی …. برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی … در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو … او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی … او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی…. او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد …. او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی …. او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر … و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد… و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کن...
21 آذر 1390

قدرت یک زن

زن ها قدرتي دارند که مردان را متحير می کنند. همواره بچه ها را به دندان می کشند. سختی ها را بهتر تحمل می کنند. بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند. وقتی مي خواهند جيغ بزنند، با لبخند مي زنند. وقتی می خواهند گريه کنند، آواز می خوانند. وقتی خوشحالند گريه می کنند. و وقتی عصبانی اند می خندند. برای آنچه باور دارند می جنگند. در مقابل بی عدالتی می ايستند. وقتی مطمئن اند راه حل ديگری وجود دارد، نه نمی پذيرند. بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هايشان کفش نو داشته باشند. براي همراهی يک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند. بدون قيد و شرط دوست می دارند. وقتی بچه هايشان به موفقيتی دست پيدا می ...
21 آذر 1390

اگر............................

    اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم:   اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، به جاي آن که انگشت اشاره ام را به سمت او بگيرم، در کنارش انگشت هايم را در رنگ فرو مي بردم و نقاشي مي کردم، اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، به جاي غلط گيري به فکر ايجاد ارتباط بيشتر مي بودم، بيشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه مي کردم، سعي مي کردم درباره اش کمتر بدانم، اما بيشتر به او توجه کنم. به جاي اصول راه رفتن، اصول پرواز کردن و دويدن را با او تمرين مي کردم. از جدي بازي کردن دست بر مي داشتم، وبازي را جدي مي گرفتم. در مزارع بيشتري مي دويدم، وبه ستارگان بيشتري خيره مي شدم بيشتر در آغوشش مي گرفتم و...
21 آذر 1390

زن جماعت را چه به بیرون رفتن

مسافر كناري مدام خودش را رويم مي اندازد، دستش را در جيبش مي كند و در مي آورد، من به شيشه چسبيده ام اما هر قدر جمع تر مي شوم او گشادتر مي شود. موقع پياده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد مي كنند... (تقصير خودم بود بايد جلو مي نشستم.) مسافر صندلي پشت زانوهايش را در ستون فقراتم فرو مي كند، يادم هست موقع سوار شدن قد چنداني هم نداشت، بايد با يك چيزي محكم بكوبم توي سرش، چيزي دم دستم نيست احتمالاً فكر كرده خوشم آمده كه حالا دستش را از كنار صندلي به سمت من مي آورد... (تقصير خودم بود بايد با اتوبوس مي آمدم.) اتوبوس پر است ايستاده ام و دستم روي ميله هاست، اتوبوس زياد هم شلوغ نيست و چشمان او هم نابينا به نظر نمي رسد ولي دستش را درست در 10...
21 آذر 1390

1387/11/3 شیرینی های پسرم

گل پسر مامان سلام خوبی عزیزم بالاخره این مریضی از تنت دررفت بره که برنگرده الهی آمین اون روز که آزمایش دادی یه کم فاکتورهای خونت بالا پایین بود به علت بیماری اونجا دکترا گفتن یک ماه دیگه وقتی خوب خوب شد دوباره ازش آزمایش بگیر خداروهزار مرتبه شکر آزمایشت خوب خوب بود امروز من فوق العاده خوشحالم گلم برای چکاپ هم بردمت وزن ١٠:٣٠٠ قد٧٣.٥ دور سر٤٧.٥ راستی دیگه خیلی خوب وسایل رو میگیری و بلند میشی تقریبا از همه چیز میخوای بالا بری کنار کتابخونه می ایستی در اونو باز میکنی مراقبی سرت بهش نخوره باهوش من بعد در ضبطو هی باز میکنی هی میبندی نوارها و سی دی ها رو هی خالی میکنی میری کنار شوفاژ دست نمیزنی میگی بو  خودت دالی بازی میکنی تا میزارمت روی پام...
21 آذر 1390

1387/10/11اولین سرماخوردگی

گل پسر قشنگم سلام  بعد از اینکه روزهای خوب مهمون داری تموم شد شما متاسفانه سرمای خیلی بدی خوردی من خودم هم سرما خوردم تب خیلی بالایی داشتی وای که دلم کباب شد از بس زجر میکشیدی چره معصومت معصوم تر از همیشه شده بود لپای خوشگلت همش آب شد گریهههههههههههه تازه بعد دوروز تب داشتی خوب میشدی که دوباره تب کردی بابایی شرکت بود من و دایی جواد بردیمت بیمارستان مفید اونجا برای اولین بار ازت آزمایش گرفتن بماند که چقدر سخت بود خداروشکر آزمایشت خوب بود ولی ٢هفته طول کشید تا خوب خوب شدی تو این مدت نه غذا نه مایعات فقط شیر میخواستی من خودم تب داشتم شیری نداشتم خیلی روزای بدی بود ولی خداروشکر تموم شد این روزها روزهای عزاداری محرمه خیلی دوست داشتم میبردمت ...
21 آذر 1390

اولین کلماتی که به زبان آوردی 10/9/1387

عزیز دلم سلام قربونت برم که دائم میگی ددددددد همینطور ممتد ولی اولین حرفی رو که یاد گرفتی ب ب رو دیگه نمیگی آب و دد رو با کسره هم میگی  یکی میخواد بره بیرون اوه میزنی زیر گریه همین الان با روروئک تشریف بردی آشپزخانه و  واشغال رو ریختی کف آشپزخونه  دیگه اینکه عاشق حموم هستی  واسه دسشویی هم خوشحالی میکنی وقتی پی پی میکنی همین که در دسشویی رو باز میکنم میخندی تازه میشورمت صدات در نمیاد هی سرتو برمیگردونی نگام میکنی آدم میخواد درسته بخورتت  تازگی ها سعی میکنی بایستی و این خیلی لذت بخشه کناره های مبل رو میگیری و به کمک اون بلند میشی سعی میکنی بگی ما ما که من داشتم ذوق مرگ میشدم
20 آذر 1390
1